بازی دو سر سوخت با مشایخ العُرفای رزمنده!

✍️نیما قاسمی

بازی دو سر سوخت با مشایخ العُرفای رزمنده

اگر اندکی توجه کنید، می توانید تشخیص‌شان دهید. مشایخ سلسله ی عرفای رزمنده را می گویم. از عِطر نَفَسِشان وضعیت نَفسِشان را می شود استشمام کرد! بخدا سخت نیست. برعکس ماها، خیلی رو بازی می کنند. حتی از رد پای فروتنشان، از چشم های خُمارشان هم می شود شناختشان. از حرفهایشان از آثار و اثرشان؛ از سلوکشان و عشقشان.
مثلا ماها شهید چمران را از نزدیک و به چشم سر ندیدیم. اما آثارش را که ببینیم، زندگی‌اش را که مرور می کنیم و نجواهایش را نجوا کنیم؛ اندکی با بیقراری هایش ناله کنیم؛ این شیخِ المشایخِ سلسله عُرفای رزمنده را به چشم دل تشخیص می دهیم.
اینها را که نگاه کنی مثل این است که دارند می شِکُفند! انگار عنبیه ی چشمهایشان دارد دو دو می‌زند و یک جایی آنسوتر از ماها را می نگرد. یک کرانه ی بی کرانه را!
بِهِشان که زُل بزنی، یا چنان عاشقانه نگاهت می کنند که تا عمق وجودت بسوزد؛ یا به جادویِ خماریِ نگاهی، تو را در لحظه به دیگر ابعاد سفر خواهند داد. آنگاه دوباره نگاه را می دزدند، سر را پایین می اندازند و به لبخندی دریچه ی عوالم را بر تویِ بی تجربه از سفر عشق خواهند بست!
بی شک یک عمر در اشتیاقِ دوباره دیدن آن نگاه و لبخند خواهی سوخت؛ و آنچه را که در فاصله‌ی بین نگاه و لبخند دیده ای! گفتم دیده ای؟ نه، زندگی کرده ای! برای لحظه ای تصور می کردی که تمام شد؛ خرجنا مِنَ الظُلماتِ الی النور!
باور کن بازیِ دو سر سوخت است؛ از ما گفتن بود! درست مثل خودِ حاج قاسم. با خماری بی حد نگاه و لطافت بی حصر لبخندش. اینها اگر جسمشان هم پیشمان نباشد؛ اما رد پا و اثر بی‌قرارشان انگار خودِ خودِ خودشان است.
بعد از چهار دهه که به نقاشی شهید چمران نگاه می کنم، گویا هنوز می خواهد ققنوس‌ وار آنقدر بال بزند تا در آتش خود بسوزد و باز از خاکستر به معراج بپرد. نقش و نقاشی اینها را که خوب گوش کنی! انگار جبرییل هنوز دارد به نیابت از معشوق، نَفس مطمئن و دلِ آرام را خطاب می کند: “یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً”
باور نمی کنی؟
گوش کن!

نقاشی از شهید مصطفی چمران
عنوان نقاشی: خرجنا من الظلمه إلى النور

https://tavanakhabar.ir/191کپی شد!