دوم خردادی دیگر!

بیست و هشت سال از حماسه انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ گذشت. انتخاباتی که رهبر انقلاب آن رویداد مهم را حماسه تاریخی نامید.
به گواهی آمار و ارقام، قضاوت ناظران بی طرف و شهادت مردم، دولت منبعث از دوم خرداد که شعارهای خود را بر شالوده سیاسی، فرهنگی و اجتماعی استوار نموده بود؛ اما بیشترین دستاوردهای اقتصادی در تاریخ جمهوری اسلامی را به نام خود ثبت کرد.
از آن دوره که عمری بیش از ربع قرن را سپری نموده؛ فراز و فرودهای زیادی را پشت سر گذاشته ایم و در درون دفتر خاطرات خود رویدادهای مختلف تلخ و شیرینی را ثبت کرده ایم.
اگر از ۸ سال دوره اول دولت برخواسته از دوم خرداد حد فاصل سال ۷۶ تا ۸۴ شمسی بگذریم؛ دولت های بعدی منتسب به جبهه دوم خرداد یا نزدیک به آن نتوانستند کارکرد و خروجی مورد انتظار را برآورده سازند و بنا به دلایل ریشه ای عدیده عملکردی مطلوب از خود در افکار عمومی ثبت کنند.
حال این پرسش ها مطرح است که چرا پس از سال ۸۴ دیگر جریان اصلاح طلبی عمدتا در عملکرد خود از اصول بنیادی و شعارهای اصلاح طلبی خود دور شد؟ به چه دلیل این جریان گرفتار تشتت فزاینده و ناکامی در تربیت نسل های بعدی هرم مدیریتی خود گردید و نسبت به واگذاری آن به نسل بعدی جریان سیاسی خود بنوعی دچار خِسّت شد؟ چرا امروزه توده مردم، جریان اصلاح طلب را وجه دیگر سکه قدرت در کشور می نامد و نسبت به آن اعتماد گذشته را ندارد؟
با پاسخ دادن به این پرسش ها می توان یک علت رویگردانی مردم از این جریان سیاسی را واکاوی نمود؛ و احتمالا اگر عزم و اراده ای برای اصلاحِ جبهه اصلاحات وجود داشته باشد؛ به پشتوانه این واکاوی، راه های برون رفت از این برزخ سیاسی را ارائه و پیاده سازی نمود.
جریانی سیاسی که به نظر می رسد برای بقای خود چاره ای به جز عبور از برزخ سیاسی برای نزدیک شدن به اعتماد عمومی را ندارد؛ چون بر خلاف جریان رقیب، اصولا پشتوانه و ظرفیت قابل توجهی به جز مردم و صندوق رای نداشته و نخواهد داشت.
به نظر نویسنده این یادداشت، میتوان به مواردی که در ادامه برشمرده خواهد شد؛ به عنوان بخشی از دلایل رویگردانی مردم و صلب اعتماد عمومی نسبت به شعارهای اصلاحطلبانه، مد نظر داشت.
ـ عدم توانایی باز تولید اندیشه نو و جدید مبتنی بر اصول بنیادی اصلاح طلبی منطبق با زمانه و پیشرفت های آن از سوی هرم اندیشه ورز جریان اصلاح طلبی.
لذا باز تعریف و تولید اندیشه های جدید و آسیب شناسی اندیشه های سابق را لازم و ضروری نموده است.
ـ تسلط چند دهه ای نسل های دهه۲۰الی۴۰ بر مقدرات جریان اصلاح طلبی و عدم باز نمودن فضا برای نسل های دهه۵۰و۶۰،گویی که نسل های قدیمی با لطایف الحیل به دنبال حفظ میراث ارث خود از این رهگذر و به حاشیه راندن نسلهای بعد از خود می باشند.
این رویه منجر به معروف شدن نسل های دهه۵۰و۶۰به نسل های سوخته اصلاح طلب شده و یک فراق بزرگ مدیریت سیاسی این جریان را در سال های بعدی نشان داده و خواهد داد.
این تسلط مادام العمری جریان رهبری فاقد خروجی مثبت برای معیشت و اقتصاد مردم شده و منتهی به ناکارامدی ان در انظار عمومی شده است.
علت مقاومت عمده نسل قدیم در مخالفت با جریان سازی نسل بعدی البته به جز موارد نادر سببی و نسبی،استفاده از مزایایی زیبا و زیبنده ماندن در قدرت سیاسی تعریف و توجیه می شود.
ـ از عوامل دیگر دخیل در ضعف اصلاح طلبان، تشکیل جریان ها و باندهای قدرت اقتصادی در دورن این گفتمان بر خلاف شعارهای زیبا و پر طمطراق برای نیل به قسمتی از کیک ثروت است.
رانت جویی و بهره برداری از نعمت های بیشمار کسب قدرت،پاشنه آشیل فعالیت گروههای مختلف این جریان شده است.
گویی رقابت اصلاح طلبان با رقبای سیاسی خود نه جهت اصلاح و پیشرفت کشور،بلکه جهت نیل به قسمتی از منافع اقتصادی رنگارنگ و بی حساب آن شده است.
ـ از طرفی عموم مردم بر این باور هستند که تفاوت معنادار و اساسی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان در مدیریت کشور بعد از سال۸۴وجود نداشته و خروجی عملکرد دو طیف تلنباری از مشکلات متعدد کنونی کشور شده است.
این نگاه موجب چالش جدی مقبولیت اصلاح طلبان در بین مردم شده و همانگونه که پیشتر اشاره شد،مردم هر دو جریان را دو روی یک سکه در اداره کشور و هر دو طیف سیاسی را مسبب(با نسبت های متفاوت) وضعیت امروزی میدانند.
به نظر میرسد در سالگرد انتخابات باشکوه دوم خرداد سال۷۶،آسیب شناسی،خودنقدی و اصلاح رویه های ۲۰سال اخیر و شناسایی و قطع جریان های رانت جو از شاکله اصلاح طلبان یک امر کاملا لازم و ضروری شده است.
تربیت نسل بعدی هرم قدرت در مدیریت سیاسی جریان،باز تولید اندیشه های ناب اصلاح طلبی با توجه به مقتضیات زمانه و نزدیکی واقعی به مردم از جمله موارد دیگر لازم و ضروری ربع قرن دوم از عمر حماسه دوم خرداد می باشد.
✍️توفیق ساکی
فعال سیاسی